خانه / کافه و رستوران / کافه محبوب من / کافه آرنوش، کافه رستورانی دنج در مرکز شهر

کافه آرنوش، کافه رستورانی دنج در مرکز شهر

انتخاب یک کافه خوب در مرکز شهر برای گذراندن ساعاتی در کنار خانواده بسیار سخت و دشوار است. همینطور انتخاب یک پاتوق و کافه جدید می‌تواند برای دوست داران کافه نگران کننده باشد. ولی اگر اطلاعاتی از آن کافه جدید داشته‌ باشید طبیعتا می‌تواند به شما در انتخاب کافه کمک کند. طی چند سال اخیر کافه‌ رستوران‌های مرکز شهر بسیار مورد توجه قرار گرفته‌اند.

ولی علت این علاقه و توجه چه چیزی می‌تواند باشد؟ در پاسخ به این سوال باید بگوییم که دنج و خاص بودن محیط کافه یکی از مهم‌ترین دلایل محبویت کافه‌های مرکز شهر است. کافه رستوران آرنوش بهترین کافه مرکز شهر شناخته می‌شود که قدمت ۹۰ ساله دارد. اگر می‌خواهید بیشتر در رابطه با این کافه جذاب بدانید با من تا آخر این مقاله همراه باشید تا تجربه قشنگم را در این کافه دنج با شما در میان بگذارم.

فضای داخلی کافه رستوران آرنوش

بعد از مدتی تصمیم گرفتم که تنهایی به محله قدیمی کریم خان که خانه مادربزرگم قبلا آنجا بود بروم. همین که از مترو هفت تیر پیاده شدم و میان کوچه پس کوچه‌های قدیمی قدم میزدم یوهو درب چوبی دیدم که نیمه باز است، نا خود آگاه به سمت درب رفتم و وارد خانه شدم. چیزی را که می‌دیدم نمیتوانستم باور کنم به بیرون برگشتم و تابلویی که سر در خانه زده شده بود را خواندم، نوشته بود کافه رستوران آرنوش بدون درنگ به داخل خانه رفتم و مات و مبهوت به دیوارها و زیبایی درون آنجا نگاه می‌کردم.

کمی که جلوتر رفتم ناگهان بوی خوش نان تازه به مشامم خورد و روحم تازه شد. کمی اینطرف و آن طرف را نگاه کردم و پشت میزی نشستم. همینکه مات و مبهوت از زیبایی فضای این کافه نشسته بودم در خاطراتم فرو رفتم و خانه مادربزرگم را که در همین حوالی کریم خان بود به یاد آوردم. خانه مادر بزرگ من هم مثل فضای این کافه زیبا و باور نکردنی بود. با دیدن چای رو سماور یاد کودکیم افتادم، زمانی که مادر بزرگم صبح‌های جمعه برای همه نان تازه میپخت تا همگی دور هم در بالکن حیات قدیمی خانه مادر بزرگ در کنار هم صبحانه بخوریم. حس و حال این کافه دنج مرکز شهر حس و حال آن زمان را به من می‌داد.

وقتی در اعماق خاطرات کودکیم غرق بودم دلم یک لیوان چای دبش هل و دارچین خواست که به راحتی به آن خانم زیبا و خنده رو که مسئول این کار بود سفارش دادم. نفسی عمیق کشیدم و به زمان‌های قدیم فکر کردم، با دیدن سایه درختان که وسط حیات زیبای این کافه افتاده بود یاد داستان‌های پدر بزرگم افتادم. پدر بزرگ من همیشه عصرها زیر سایه درختان حیات خانه پارچه‌ای پهن می‌کرد و همه بچه‌ها و نوه‌ها را دور هم جمع می‌کرد تا داستان‌های زمان جوانیش را برای ما تعریف کند.

من ک روز صبح در اوایل اردیبهشت به این کافه رفتم و با حس کردن نسیم بهاری لحظات زیبایی را در آنجا گذراندم. زیبایی فضای داخل کافه هم مانند خانه‌های قدیمی از اتاق‌های نقلی و تاخچه دار ساخته شده است که همین امر جذابیت این کافه معروف مرکز شهر را برای من چند برابر کرد. با نگاه کردن به آب حوض وسط خانه به یاد درخشش نور خورشید که هر لحظه فضای خانه مادر بزرگم را نوازش می‌کرد و در آب برق می‌زد می‌افتادم.

خانه مادر بزرگ من حتی از بهار هم سبزتر بود، طیف رنگ سبز درون کافه رستوران آرنوش من را یاد خانه همیشه سبز مادر بزرگ و پدر بزرگم میانداخت. زیبایی که من با چشم می‌دیدم توصیف نا پذیر بود. وقتی به آجرهای دیوار حیات نگاه می‌کردم یاد روزهای کودکیم می‌افتادم، چه روزهایی در آن خانه قدیمی خندیدیم، گریه کردیم و غمگین بودیم. همه لحظاتی که چندین سال است دیگر تکرار نشده‌اند. خیلی خوشحالم که این کافه جذاب را در کریم خان پیدا کردم.

منو کافه رستوران آرنوش

من ساعت‌ها آنجا نشسته بودم و به روزگارهای قدیم فکر می‌کردم. برای اینکه زمان بیشتری را در این کافه حیات دار مرکز شهر بگذرانم تصمیم گرفتم تا چیزی برای خوردن نهار سفارش بدهم. من چندین سال است که گیاهخوار هستم و برای دادن سفارش همیشه انتخاب‌های محدودی دارم، بخاطر همین تصمیم گرفتم تا کشک بادمجان سفارش بدهم. وقتی منو این کافه دنج را باز کردم خیلی خوشحال شدم، داخل منو این رستوران جذاب قسمتی بود که به غذاهای گیاهی اختصاص داده شده بود.

 

احترام گذاشتن به گیاهخواران در این کافه خیلی برای من با ارزش بود. یرای همین تصمیم گرفتم به یاد بوی آش رشته مادر بزرگ که همیشه در عصرهای جمعه روی گاز قل میزد یک آش رشته سفارش دادم. باید بگم که بهترین و خوشمزه‌ترین آش رشته‌ای بود که بعد از دستپخت مادر بزرگم خوردم.

جالب است بدانید که منو این کافه خیلی کامل بود، از میزهای کنار می‌شنیدم که از پیتزا، قهوه، کیک و دیگر غذاهای آنها تعریف می‌کردند. کاملا مشخص بود که غذاها از بهترین و با کیفیت‌ترین مواد غذایی درست شده‌اند چون طعم لذیذی داشتند.

برخورد کار کنان کافه رستوران آرنوش

یه چیزی که برای من خیلی جالب بود رفتار کارکنان و صاحب آن کافه بود. خانم گارسونی که سفارش من را آماده می‌کرد همیشه می‌خندید و لبخند بر لب داشت. رفتار آنها را زیر نظر داشتم جوری خوش‌آمد گویی می‌کردند که انگار کافه آرنوش خانه دوم آنها است.

من ساعت‌ها آنجا بودم ولی اصلا احساس بدی از آدم‌های آن خانه قدیمی (کارکنان کافه) نگرفتم. رفتار آنها با مشتری برای من بسیار جذاب بود. اگر به دنبال مکانی آرام و زیبا می‌گردید این کافه می‌تواند انتخاب اول شما باشد. اینجا یه گوشه‌ای از بهشت است باید بگویم همه احساسات و انرژی‌های خوب در کافه رستوران آرنوش خلاصه شده.

تجربه یک لیوان چای سبز در کافه آرنوش

اصلا دلم نمی‌خواست از آنجا بیرون بیایم همه با تعجب به من نگاه می‌کردند چون ساعت‌ها آنجا نشسته بودم و فکر می‌کردم، میخندیدم و همینطور اشک می‌ریختم، دیگه ساعت نزدیک‌های ۴ بود، وای خدای من الان ۴ ساعته که من اینجا کنار حوض آبی این خانه قدیمی نشسته‌ام و نمی‌توانم از زیبایی این کافه دل بکنم. تصمیم گرفتم یه چایی سبز سفارش دهم تا بتوانم بیشتر آنجا بمانم.

منتظر بودم تا چایی سبز من با کیک گیاهی که سفارش داده بودم را برایم بیاورند. همین که داشتم اطراف و نگاه می‌کردم چشمم به پیر زن و پیر مردی خورد که پشت میز، آن سمت حوض نشسته بودند. با کمی دقت می‌توانستم صدایشان را بشنوم، عشق بین آنها همه فضای کافه آرنوش را پر کرده بود. ناگهان یاد پدر بزرگ و مادر بزرگ خودم افتادم. یادمه یک روز بابا بزرگم برای مامان جون داشت این شعر و می‌خوند.

“هیچ ، تنها و غریبی طاقت غربت چشماتو نداره هر چی دریا رو زمینه قد چشمات نمی تونه ابر بارونی بیاره وقتی دلگیری و تنها غربت تمام دنیا از دریچه ی قشنگه چشم روشنت می باره”

با دیدنشون قلبم پر کشید، وای که چقدر دلم برای دست‌های نرم مادر بزرگم تنش شده بود. خب دیگه چای سبزم را هم خوردم دیگه وقت رفتنه. وقتی رفتم دم صندوق حساب کنم خانم مسنی آنجا بود که از من پرسید: شما هم با دیدن این کافه زیبا در مرکز شهر به یاد روزگاران قدیم افتادید؟ در جواب به آن خانم خندیدم و گفتم: اینجا چیزهای زیادی دارد که منجر به خوشحالی من می‌شود، یکی از اون خوشحالی‌ها ورودم به این کافه زیبا بود که الان دیگر به خانه دوم من در مرکز شهر تهران تبدیل شد.

آدرس کافه رستوران آرنوش

رسیدن به مرکز شهر کلا با یک اتوبوس، مترو و تاکسی بسیار آسان است. فقط کافیه به مترو محل خود بروید و در ایستگاه مترو هفت تیر پیاده شوید. از وقتی که به آن کافه رفتم همیشه دعا می‌کنم که ای‌ کاش خانه من در نزدیکی کافه آرنوش بود تا می‌توانستم هر روز بوی اسپندی که دود می‌کند را استشمام کنم و به یاد خاطراتم بیوفتم. همینطور همیشه سور و سات نان و پنیر و صبحانه را آنجا پهن کنم. از نظر من آرنوش بهترین کافه مرکز شهر است که می‌تواند حس و حال زیبایی را هر لحظه در شما زنده کند.

آدرس: کریمخان، بین ایرانشهر و خردمند جنوبی، کوچه ملکیان، پلاک ۱۸

خصوصیات کافه آرنوش

  • کافه‌ای دنج و صمیمی
  • دارای محیطی زیبا و فراموش‌نشدنی
  • فضایی نوستالژی
  • دسترسی آسان
  • استفاده از مواد غذایی تازه
  • داشتن غذاهای کیاهی برای گیاهخواران
  • داشتن بهترین سر آشپزها و باریستاها
  • داشتن تنور در داخل کافه و پخت نان و کیک

نتیجه گیری

من برای اولین بار تجدید خاطراتم را در خانه آرنوش (کافه رستوران آرنوش) تجربه کردم. باید بگم که بعد از اینکه چندباری به آنجا رفتم خوش‌مزه‌ترین پیتزا تهران را آنجا چشیدم. این کافه قدمت ۹۰ ساله دارد و رفتن به آنجا می‌تواند زندگی شما را متحول کند. از هر رنج سنی در داخل این خانه دنج رفت و آمد می‌کنند و لحظات شادی را در آنجا می‌گذرانند.

از نظر من و دوستانم یکی از زیباترین کافه‌های مرکز شهر آرنوش است. اگر قصد دارید عشق خود را سورپرایز کنید یا تولدی برای مادر و پدر خود بگیرید پیشنهاد می‌کنم به کافه دنج آرنوش بروید. بهتون قول میدم صمیمیت در کافه آرنوش انقدر زیاد است که آنجا را مانند من مثل خانه دوم خود می‌دانید. از اینکه همراه من تجربه قشنگ من را خواندید لزتون سپاسگذارم.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

درباره ادمین